امام خوبیها سلام
دوست دارم در روز تولد باشکوهت عرض ادبی بکنم.اما آنقدر شرمنده و روسیاهم که حتی انگار قلم نوشتنم نیز متوجه خالی دست هایم شده و توان نوشتن را از من ربوده است.امام عزیزم،دست های خالی ام را پشت سرم پنهان میکنم تا مبادا نگاه چشمان دلنوازت به خالی بودنشان بیفتدوقلب بخشنده ات را آزرده خاطر کند.کریم اهل بیت،هر سال به تو ومهربانیت قول میدهم که گناهان گذشته ام را جبران کنم و پاک بر سر سفره ی محبت و سخاوتت حاضر شوم.اما چه کنم،چه کنم که امسال از تمام سال ها رو سیاه ترم.آن قدر که از نوشتن برای تو احساس شرم میکنم.امام خوبی ها همیشه از زمانی که کودک بودم وقتی یاد مظلومی و غریبی تو می افتادم حلقه ی اشک چشمانم را فرا میگرفت و صدایم به لرزه می افتاد.بغضی گلویم را می فشارید و قطره های اشک آرام روی گونه هایم جاری می شد.ولی حالا پیش ساحت مقدس تو زبان باز میکنم و میگویم من کمتر از آنم که از مظلومیت و غریبی تو سخن بگویم.من کجا و لب باز کردن و گفتن از کریم اهل بیت کجا!لال باد آن زبانی که مظلومیتت را فهمید اما گناهانش را تکرار کرد.لال باد آن زبانی که با تو عهدی بست اما به عهدش وفا نکرد.فرزند مولود کعبه دوست داشتم در روز به دنیا آمدنت زیبا بنویسم و زیبا سخن بگویم اما چه کنم که انگار قلمم روسیاهی مرا بیشتر از خودم درک میکند و نوشته ی مرا سیاه و غبار آلود میکند.شرمنده ام کریم اهل بیت شرمنده...
اما باز ایمان دارم به سخاوت و قلب بخشنده ات.وباز با تو پیمان عشق را تکرار میکنم.باز امید دارم باز ...
دل نوشته توسط نگار رحم خدا مرداد 92